جهان هزاره ی رنگ است آدمی رنگی
چقدر رنگ قشنگی ست رنگ بی رنگی!
ماهی ها همیشه وضو دارند تنها برای مردن تیمم می کنند
آسمانی شدی زمین برای تو جاذبه نداشت!
خنده افسانه ی روزگار است گریه آموزگار است!
سقف کوتاه پرواز راز سنگینی ماست بینی ما ارتفاع جهان بینی ماست!
هر روز از آیینه می پرسم انسان تر از دیروز هستم؟ اصلا بگو من لایق امروز هستم؟
آفتاب گردان جمعه ها سرگردان ... شاید خورشید از مغرب بتابد!
قانون پیاده شد قاضی سواره رفت
آتش و جنگل است روزهای من
ناگهان چقدر زود! ناگهان چقدر دود...!
بال های من به بام تو نمی رسند
مگر خیال تو مرا شهید کند
شب چه آهسته قدم بر می داشت «اسم شب» نجوا بود
توی شناسنامه ام دین دارم ایمان موروثی گاهی مزاحم است یقین دارم!